واقعه کربلا و اسارت امام سجاد(ع)
امام سجاد(ع) در واقعه کربلاو در روزی که امام حسین(ع)و یارانش به شهادترسیدند، به شدت بیمار بود به گونهای که در مواردی که میخواستند او را به قتل برسانند،عدهای گفتند: او را همین بیماری که دارد کفایت میکند.
کوفه
پس از واقعه کربلا، اهل بیت امام حسین(ع) را به اسیری گرفتند و روانه کوفهو شامکردند. هنگام بردن اسیران از کربلا به کوفه، بر گردن امام سجاد(ع)غل و جامعه [جامعه، طوق مانندی است که دستها و گردن را با آن به هم میبندند] نهادند و چون بیمار بود، و نمیتوانست خود را بر پشت شتر نگاهدارد هر دو پای او را بر شکم شتر بستند.
بنابر برخی گزارشها، امام سجاد(ع) در کوفه خطبهایایراد کرده است؛ ولی توجه به شرایط کوفه و سختگیری و بیرحمی مأموران حکومت و بیم کوفیان از آنان، پذیرفتن چنین گزارشی را دشوار میسازد. سخنان امام سجاد(ع) در خطبه کوفه، به خطبه او در مسجد اموی دمشقبسیار شبیه است. از این رو احتمال میرود که با گذشت زمان راویان حادثهها را با هم آمیخته باشند.
ابن زیاد، امام سجاد(ع) و سایر اسیران کربلارا در زندان نگاه داشت و نامهای به شام نوشت و از یزیدکسب تکلیف کرد. یزید پاسخ داد، اسیران و سرهای شهیدان کربلارا به شام بفرستد. ابن زیاد، امام سجاد(ع) را غل بر گردن نهاد و با اسیران همراه مُحَفّر بن ثَعلبهروانه دمشق کرد.
امام سجاد(ع)
«حق کسی که به تو بدی کند اینست که بر او ببخشی. و اگر دانستی که بخشیدن او بد است، داد خود را از او بگیری. خدای -تبارک و تعالی- گوید بر کسی که بدو ستم رسیده باشد و دادخواهی کند گناهی نیست».
شام
امام سجاد(ع) در مسجد شام خطبهای خواند و خود و پدر و جد خویش را به مردم شناساند و به شامیان گفت که آنچه یزید و کارگزاران او بر زبانها انداختهاند درست نیست. پدر او خارجی نیست و نمیخواسته است جمعیت مسلمانان را بر هم بزند، و در بلاد اسلام فتنه برانگیزد. او برای حق و به دعوت مسلمانان به پاخاست تا دین را از بدعتهاییکه در آن پدید شده بزداید و به سادگی و نزاهت عصر جدّ خود برساند.
بازگشت به مدینه
به نوشته شیخ مفیدسرانجام خاندان امام حسین (ع) روز اربعین از شامبه سوی مدینهحرکت کرد.امام سجاد (ع) که تا 34 سال پس از واقعه کربلازنده ماند، همواره تلاش میکرد یاد و خاطره شهدای کربلارا زنده نگه دارد. امام هر گاه آب مینوشید به یاد پدر بود و بر مصایب امام حسین(ع) گریه میکرد و اشک میریخت.
در روایتی از امام صادق(ع) آمده است، «امام زین العابدین(ع) چهل سال بر پدر بزرگوارش گریه کرد، در حالی که روزها روزهبود و شبها به نمازمیایستاد، هنگام افطارکه غلام حضرت برای ایشان آب و غذا میبرد، و عرض میکرد بفرمایید، حضرت میفرمود: فرزند رسول خدا گرسنه کشته شد! فرزند رسول خدا تشنه، کشته شد! و پیوسته این سخن را تکرار میکرد و گریه میکرد به گونهای که اشکهای آن حضرت با آبو غذایش مخلوط میشد. پیوسته این گونه بود تا رحلت کرد».
.: Weblog Themes By Pichak :.