سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : یکشنبه 94/6/1 | 9:0 صبح | نویسنده : خواهر بسیجی

بخون خیلی قشنگه :;


یه روز یه مهندس انگلیسی اومده بود برای سیستم تهویه ای حرم اقا امام


رضا ‏( ع‏) که وقتی داشت داخل صحنا رو بازدید میکرد چشمش خورد به


پنجره فولاد اقا . رو کرد به مترجمش چرا انقدر اینجا شلوغ و این دستمالها


چیه که مردم به اون می بندند؟ گفت ما شیعه های ایران هر مشکلی داریم


میایم اینجا و این دستمال رو میبندیم تا مشکلمون زودتر حل بشه . که


دیدن مهندس کرواتشو ازگردنش در اورد و بست به پنجره فولاد اقا . که


چند قدمی از کنار پنجره دور نشده بودیم که تلفنش زنگ خورد مترجم


میگه دیدم مهندس حالش دگرگون شد نمی تونست حرف بزنه بعدازاین که


حالش بهتر شد گفتم اتفاقی افتاده دستاش میلرزید گفت خانمم بود ما تو


خونه یه دختر فلج داریم زنگ زده میگه کجای بهش گفتم چرا گفت یه


شخصی اومده بود جلوی در گفت من رضا هستم همسرتون منو فرستاده


اومدم دخترتون ببینم برای چند لحظه اومد اتاق بچه یه نگاهی بهش کرد


یه دستی رو سرش کشید و گفت به اقاتون بگید مشکلش حل شد و رفت


بعد از این که برگشم اتاق بچه دیدم ایستاده رو جفت پاهاش داره راه میره


این اقا کی بود فرستادی وقتی رفتم جلوی در رفته بود ..


السلام علیک یا علی بن موسی الرضا

التماس دعا








  • paper | sales رپورتاژ | فروش رپرتاژ
  • فروش بک لینک فالو | خرید رپرتاژ