شیشه های مشروب را سفارش داده ام خدا کند تا فردا آماده شوند.
بهترین تالار شهر را آذین بسته ام.خوبی این تالار این است که کاری ندارند مجلس مختلط باشد یا جدا.
چند تا ازدوستانم که خوب می رقصند حتما باید باشند تا مجلس گرم شود.
آخر شوخی نبود که. شب عروسی بود.
همان شبی که هزار شب نمی شود.
همان شبی که همه به هم محرمند.
همان شبی که وقتی عروس بله می گوید به تمامی مردان داخل تالار که نه به تمام مردان شهر محرم می شود این را از فیلم هایی که در فضای سبز داخل شهر می گیرند فهمیدم.
همان شبی که فراموش می شود عالم محضر خداست.
انسان پس از خلقت موظف شده است در مسیر بندگی خدای متعال در حرکت باشد و از آنچه منافات با بندگی خدا دارد اجتناب کنند و اگر اجتناب نکند در ورطه سقوط قرار میگیرد و در دامن شیطان و اطاعت از او قرار میگیرد.
قرآن می فرماید: «انّ السمع و البصر والفواد کل اولئک کان عنه مسئولا»
بدرستی که از گوش و چشم و قلب در قیامت سوال می شود و از رفتارشان مواخذه می شود در صورتی که این اعضا به گناهان آلوده شوند ارزش انسان را تا حد سقوط و کم ارزشتر شدن از سایر موجودات پایین می آورد.
مردی از امام باقرعلیه السلام پرسید امام در پاسخ فرمود: به قلبت رجوع کن و ببین که آیا دوستان خدا را در دل دوست داری یا خیر؟
اگر چنین محبتی را در خویش یافتی بدان که پروردگار نیز تو را دوست میدارد.1
بهترین راهی که میتوان فهمید که آیا خداوند مرا دوست دارد، این است که به قلب خود رجوع کرده و ببینم: آیا من او را دوست دارم و به آنچه برای من پسندیده و از من خواسته، راضی بوده و عشق می ورزم؟ با او بودن و راز و نیاز با او را بهتر می پسندم و بر کارهای دیگر ترجیح میدهم؟ آیا دوستان او و نشانه های وی را دوست دارم؟
واضح است که خداوند با انجام فرائض و اعمالی که به آنها امر فرموده (مثل نماز، روزه، جهاد، امر به معروف، احترام به والدین و...) خشنود است و از منهیات ناراضی.
در روایتی از حضرت امام باقر علیه السلام همین معنا را می یابیم: خدا سه چیز را در سه چیز دیگر پوشانده: خشنودی اش را در طاعتش قرار داده، پس هیچ طاعتی را کم مشمار، شاید رضایت خدا در آن طاعت باشد. دوم: خشمش را در معصیت پوشانده، پس معصیتی را ناچیز مشمار، شاید خشم او در آن معصیت باشد. سوم: اولیائش را در مردمان پنهان کرده، پس کسی را تحقیر مکن! شاید همو ولی خدا باشد.
2
پی نوشت
1- اصول کافی، ج 2، ص 126، باب حُبّ الله.
2 -بحارالانوار، ج 75، ص 187، حدیث 27.
http://fateh1404.parsiblog.com/
.: Weblog Themes By Pichak :.
خدای من بگذار اعتراف کنم، امروز صبح به طلوعت نیاز داشتم. به گرمای وجودت. مثل زمانی که وجودت من را در خود حل میکند . مثل زمانی که با نگاهت به اوج یکی شدن میرسم. و چقدر امروز به خلوتی خالی نیاز داشتم. خدای من !!!! کمکم کن و دستم را بگیر تا قطره فاصله ها بزرگ نشود. کمکم کن پاکنی برای پاک کردنش پیدا کنم خدای من !!!! به تو نیاز دارم تا فرشته نگهبانی که برایم فرستاده ایی را از دست ندهم.... آمین!!!!!
بازدید امروز: 116
بازدید دیروز: 5
کل بازدیدها: 153678